جدول جو
جدول جو

معنی کم بها - جستجوی لغت در جدول جو

کم بها
کم قیمت، کم ارزش
تصویری از کم بها
تصویر کم بها
فرهنگ فارسی عمید
کم بها
کم ارزش، کم قیمت
تصویری از کم بها
تصویر کم بها
فرهنگ لغت هوشیار
کم بها
ارزان، بی ارزش، بی قدر، رخیص، کم قیمت، نازل، نالایق
متضاد: پربها
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی بها
تصویر بی بها
بی قیمت، بی ارزش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب بها
تصویر آب بها
پولی که در بهای آب می دهند، حق الشرب، آبپاش، ظرفی فلزی و دسته دار که سر لولۀ آن سوراخ های ریز دارد و برای آب پاشیدن روی گل ها یا زمین به کار می رود، کسی که شغل او آبپاشی بر روی گل ها وگیاهان است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم بیش
تصویر کم بیش
مخفف کم و بیش، کم و زیاد، اندک و بسیار، نقیر و قطمیر، کمابیش، تقریباً
فرهنگ فارسی عمید
پولی که کسی برای آزاد شدن دیگری از زندان در صندوق دادگستری بگذارد، وجه الکفاله
فرهنگ فارسی عمید
(کُ لَ)
دهی از دهستان دشت سراست که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نصفه قیمت. به قیمتی معادل نصف قیمت واقعی. ثمن بخس. رجوع به نیمه بها شود
لغت نامه دهخدا
(هََ بَ)
هم قیمت. دو یا چند چیز که قیمت برابر دارند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ هََ)
سپیدی مخالف رنگ پوست که بر تن آدمی پیدا آید و غیر برص است. بهق. (از زمخشری) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بِهْ بَ)
بابها. پرقیمت. دارای قیمت. گرانبها:
خود نماند نهان بر اهل هنر
گوهر به بها ز مهرۀ خر.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(کُ)
زالزالک وحشی سرخ میوه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کَ صَ)
قاعده ای است مقرری که در آن حروف مهمله به ترتیب لف و نشر مرتب تغییر می دهند و معجمه به حال خود می گذارند و آن این است:
کم صلا او حط له در سع
حرف منقوط را به جایش دع.
مثال از علی خراسانی:
وصل می گردد به قرب حرفها اسم اله
قرب می جویم به او من از حساب کم صلا.
پس واو چون به الف و صاد با لام و لام با هابدل شود اله پدید آید. (آنندراج). در اصطلاح علم بدیع، تغییر حروف مهمله به ترتیب لف و نشر مرتب و به حال خود گذاشتن حروف معجمه... (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کِمْ بَ)
به معنی ون است و آن را به ترکی چتلاقوج و به عربی حبهالخضراء گویند. (برهان). بار درخت بنه که ون نیز گویند و به تازی حبهالخضراء است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیم بها
تصویر نیم بها
نصفه قیمت، نصف قیمت واقعی
فرهنگ لغت هوشیار
تغییر حروف مهمله بترتیب لف و نشر مرتب و بحال خود گذاشتن حروف معجمه طبق بیت ذیل: (کم صلا او حط له در سع حرف منقوط را بجایش دع)، مثال (وصل میگردد بقرب حرفها اسم (اله) قرب میجویم باو من از حساب کم صلا)، (علی خراسانی) توضیح (و) به الف (ص) به ل و (ل) به ه بدل شود اله پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم فضا
تصویر کم فضا
کم گنج کم گات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم بخت
تصویر کم بخت
بدبخت مدبر بی دولت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم بیش
تصویر کم بیش
کم و زیاد: (زر چون بعیار آید کم بیش نگردد کم بیش شود زری کان باغش بار است)، (ناصر خسرو)، تقریبا در حدود قریب: (ز اول رفت خواهم چند گاهی درنگ من بود کم بیش ماهی)، (ویس ورامین)
فرهنگ لغت هوشیار
وجهی که کسی برای آزاد شدن دیگری از زندان در صندوق دادگستری بگذارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب بها
تصویر آب بها
پولی که در بهای آب دهند حق الشرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی بها
تصویر بی بها
بی قیمت و ارزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم فهم
تصویر کم فهم
کم هوش کسی که فهمش اندک باشد کم هوش کم ادراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب بها
تصویر آب بها
((بَ))
پولی که در ازای آب دهند، حق الشرب
فرهنگ فارسی معین
((تَ. بَ))
پولی که کسی برای آزاد شدن کسی دیگر از زندان در صندوق دادگستری گذارد، وجه الکفاله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی بها
تصویر بی بها
((بَ))
بی ارزش، بی قیمت، پربها، گرانبها، آنقدر که نتوان برایش قیمتی تعیین کرد
فرهنگ فارسی معین
بی بهره، بی نصیب، بی سود، کم منفعت
متضاد: پرسود
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تنگ نظر، حسود
فرهنگ گویش مازندرانی
نان قلاچ
فرهنگ گویش مازندرانی